گلچینی از بهترین پند و اندرزهای حکیمانه

مادری رو به فرزندش کرد و او را نصیحت کرد:

فرزندم!

روزی از روزها مرا پیر و فرتوت خواهی دید… و در کارهایم غیر منطقی!

در آن وقت لطفاَ به من کمی وقت بده و صبر کن تا مرا بفهمی…

هنگامی که دستم می لرزد و غذایم بر روی لباسم می ریزد، هنگامی که از پوشیدن لباسم ناتوانم، پس صبر کن و سالهایی را به یاد آور که کارهایی که امروز نمیتوانم انجام دهم، به تو یاد میدادم…،

اگر دیکر جوان و زیبا نیستم، مرا ملامت نکن و کودکی ات را به یاد آور، که تلاش میکردم تو را زیبا و خوشبو کنم…

اگر دیگر نسل شما رانمی فهمم به من نخند، ولی تو گوش و چشم من باش…

من بودم که ادب را به تو آموختم، من بودم که به تو آموختم چگونه با زندگی رو به رو شوی، پس چگونه امروز به من می گویی چه کنم و چه نکنم…؟!

خسته نشو..  چون خوشبختی من اکنون این است که با تو باشم.

تو اکنون تمام زندگی من هستی، هنگام تولدت با تو بودم، پس هنگام مرگم با من باش…

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x