گلچینی از بهترین پند و اندرزهای حکیمانه

شعری از طرف خدا

ای سرا پا معصیت بس کن دگر بد باختی

خویش را در منجلابی از گنه انداختی

هر چه تو بد کرده ای من پرده پوشی کرده ام

این منم که دوستت دارم ولی نشناختی

آنقدر دلوا پست بودم که دور از من شدی

بردی از یادم به دنیای خودت پرداختی

تنگ بارب گفتنت بود این دلم بی معرفت

کاش چشمی سوی من یک لحظه می انداختی

هی تو را خواندم بیایی بین آغوشم بلی

پشت کردی بر من و بی وقفه هی می تاختی

من فقط خیر تو را می خواستم ای بی وفا

با همه دنیا به غیر از عاشق خود ساختی…

یک بغل احسان برای تو مهیا کرده ام

گرچه بد بودی ولی با تو مدارا کرده ام

شهسواری کن نگارا، ساز میخواهم چکار؟

من که ایمان داشتم، اعجاز میخواهم چکار؟

تا صدایت گوش هایم را نوازش می کند

تار و سنتور و نی و آواز میخواهم چکار؟

تخت جمشید قشنگی هست در چشمان تو 

تا تو را دارم دگر شیراز می خواهم چکار؟

باغ سر سبز و تو و آواز بلبل، بوی گل…

این زمین زیباست… پس پرواز می خواهم چکار؟

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x