سهل تستری می گوید:بنده ای خریدم و به خانه آوردم.
از او پرسیدم: نامت چیست؟ گفت: تا چه خوانی! چه میخوری؟ تا چه دهی! چه می پوشی؟ تا چه آری! چه میخواهی؟ بنده را با خواست چه کار!
سهل گفت: یک شب را تا صبح به استغفار گریه پرداختم و با خود گفتم اگر او بنده است، پس من چه کاره ام…